امروز،
از آنجایی که در بیست سال گذشته بسیاری از موسسات و شرکتها بودجه مربوط به آموزش را کاهش دادهاند، دورههای آموزشی که به طور خاص افراد را برای تصدی پستهای رهبری تعلیم میدادند رو به نزول نهاده است. در نتیجه برگزاری چنین دورههایی به کالایی کمیاب و البته ارزشمند تبدیل شده است. در نتیجه اگر مدیرانی چنین دورههای آموزشی را پشت سرگذرانده باشند، بدون شک افراد خوش شانسی هستند.
سالها پیش هر شرکتی با هر اندازهای یک مرکز آموزشی/تخصصی را در قالب کلاسهای کوچکی راهاندازی میکرد. کارآموزان این کلاسها افرادی (کارمندانی) بودند که به منظور پیشرفت شغلی و انجام موثرتر کارها درون این کلاسها حضور به هم میرساندند. اکنون به سختی میتوانید چنین کلاسهایی را در محل کار خود پیدا کنید. حتا در خارج از محل کار نیز به سختی میتوانید موضوعات انتزاعی همچون "چگونه میتوانم رهبر موفقی باشم" را پیدا کنید. سازمانهای بزرگ و موفق به خوبی از این موضوع اطلاع دارند که مردم در حالت عادی یک رهبر (لیدر) نیستند.
آنها به طور جدی باید مهارتهای مربوط به مدیریت و رهبری را به خوبی فراگیراند. حتا بسیاری از کارمندان سازمانها نیز چنین ویژگی را ندارند. آنها خودشان را فریب میدهند که مدیران جدیدی هستند که در آینده یاد خواهند گرفت چگونه باید کارمندان دیگر را به شیوه خودشان رهبری کنند، بدون آنکه به هیچگونه دستورالعمل یا راهنمایی در این زمینه نیاز داشته باشند.
امروزه اگر کمی به اطراف خود دقت کنید، مدیران ضعیفی را مشاهده میکنید. حتا افرادی که خود را مربی یا الهامبخش افراد جوانتر نام مینهند، خود به تنهایی هیچگونه درک درستی از واژه رهبری کسبوکار ندارند. آنها بر این باور هستند که رهبری کسبوکار به معنای آن است که به کارمندان بگویند باید چه کاری را انجام دهند. اگر به چنین رویکردی باور داشته باشیم، در نتیجه هر فرد بیسوادی میتواند یک رهبر کسبوکار باشد. در حالی که یک مدیر واقعی فردی است که میداند برای شکلدهی یک تیم و برقراری اعتماد میان اعضا یک تیم باید وقت و انرژی اختصاص دهد. اعتماد مولفهای است که به شکل معجزهآسایی یک تیم را به سمت جلو هدایت میکند.
رهبران واقعی این ده ویژگی را دارند
1. آنها به حرفهای اعضا تیم گوش میکنند.
2. آنها به جای آنکه کارمندان را به واسطه عملکرد ضعیفشان تهدید به اخراج کنند، به آنها آموزش میدهند تا عیوب خود را برطرف کنند.
3. آنها به کارمندان خود برای انجام وظایفی که به آنها محول شده بدون آنکه از نزدیک آنها را تحت نظارت قرار دهند، اعتماد دارند.
4. آنها کارمندانی که ایدههای جدیدی را مطرح میکنند را مورد قدردانی قرار میدهند.
5. آنها تیمیهای دیگری که در کنارشان قرار دارند را مورد تشویق قرار میدهند.
6. آنها مسائل مهمتر را به رهبری ارشد گزارش میکنند تا به آنها رسیدگی کند. آنها از بابت مطرح کردن موضوعات مهم یا حساس سیاسی هراس نداشته و حتا اگر هراس داشته باشند بازهم آنها را مطرح میکنند.
7. آنها همواره اعضا تیم را تحسین کرده و از آنها قدردانی میکنند.
8. آنها برای انجام کارهای بزرگتر الهامبخش هستند.
9. آنها افرادی را استخدام میکنند که در بخشهای مشخصی صاحب مهارت هستند.
10. آنها به جای ترس بر مبنای اعتماد کار خود را انجام میدهند.
متاسفانه طیف گستردهای از مدیرانی که در اطراف ما وجود دارند، از شیوه مدیریتی کاملا متضاد با آنچه به آن اشاره شد پیروی میکنند. شیوه عملکرد بسیاری از مدیران بر پایه ترس است. اما سوال مهمی که وجود دارد این است که چه کسی میتواند با اتکا بر ترس کار خود را انجام دهد؟ بسیاری از ما با چنین رویکردی از زمان کودکی آشنا هستیم. به دلیل اینکه همواره افرادی در دوران کودکی ما حضور داشتند که تمایل داشتند کارهای خود را با اتکا بر زور انجام دهند. همین موضوع باعث شده است تا به راحتی بتوانیم این گونه افراد را به راحتی تشخیص دهیم، به واسطه آنکه سالها قبل و از زمان مدرسه با چنین افرادی آشنا شدهایم و به لحاظ احساسی قادر به شناسایی آنها هستیم.
اما واقعیت این است که یک رهبر کسبوکار واقعی هیچگاه کارهای خود را بر مبنای زورگویی انجام نمیدهد. هیچگاه به دنبال چنین رویکردی نیست و آرزو ندارد اینگونه رفتار کند. رهبران غیرواقعی افرادی هستند که در تمام وقت زورگو هستند. زورگویی نشانه بارز ضعف است. آنها با صدای بلند بر سر کارمندان فریاد میزنند و به طور مداوم آنها را به واسطه اشتباهاتشان سرزنش میکنند. این افراد همواره با صدای بلند و با آهنگی تهدیدآمیز برای کارمندان خود نطق میکنند.
پنج نشانه ضعیف بودن یک مدیر
آیا رییس شما مدیر ضعیفی است؟ مدیرانی که همواره هیاهو به پا کرده و مردم را میترسانند افراد ضعیفی هستند. اگر پنج نشانه زیر را در رفتار رییس خود مشاهده کردید، به معنای آن است که با یک فرد ضعیف روبرو هستید.
1. زمانی که فرآیند یا انجام کاری دچار مشکل میشود، مدیر ضعیف بلافاصله به دنبال فردی میگردد که اشتباهات را به گردن او بیاندازد.
2. هر زمان کارمندی پیشنهادی را مطرح کند، مدیران ضعیف میگویند: «اینکار شما نیست/ اگر به نظر شما نیاز داشته باشم به شما خواهم گفت.» چرا مدیران ضعیف چنین واکنشی را از خود نشان میدهند؟ آنها میترساند. آنها از این موضوع هراس دارند که مبدا کارمندان سطح پایین ایده بهتری را نسبت به ایده آنها ارائه کنند.
3. یک مدیر ضعیف کارهای خود را از طریق سیاست و مقررات خاص خودش به پیش میبرد. آنها گوش نمیکنند. آنها برای روابطی که بر پایه اعتمادسازی و شفافسازی میان اعضا تیم در جریان است ارزشی قائل نبوده یا حتا یاد نگرفتهاند چگونه باید چنین روابطی را به وجود آورند.
4. یک مدیر ضعیف به خوبی این موضوع را روشن میکند که کارمندان زیر دست او باید برای خوشنودی او کار انجام دهند و او به راحتی قادر است افراد دیگری را جایگزین آنها کند. چرا بعضی از مدیران ممکن است تا به این اندازه کندذهن یا سنگدل باشند؟ کارمندانی که همواره احساس ترس داشته باشند هیچگاه قادر نخواهند بود کار خود را به شکل درستی انجام دهند. مدیران ضعیف از ترس به عنوان یک اهرم کنترل کننده استفاده میکنند.
5. مدیران ضعیف به راحتی قادر نیستند خود را در آینه مشاهده کنند. آنها قادر نیستند به اشتباهات خود اعتراف کرده و در نتیجه قدرت یادگیری موضوعات جدید را نخواهند داشت.
افرادی که چنین ویژگیهایی را داشته باشند یک رهبر کسبوکار واقعی نیستند. به واسطه آنکه برای این گروه از مدیران این عنوان شغلی آنها است که وظیفه آنها را انجام میدهد نه خود این افراد.
اگر مدیر شما رویکرد ضعیفی دارد، چه کاری میتوانید انجام دهید؟
شاید رییس ضعیف شما به واسطه پستی که به او محول شده است، اوقات خوشی را تجربه میکند، اما پیشنهاد من به شما این است که در چنین محیط کاری در انتظار آن نباشید تا ببینید در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که در جستجوی شغل جدیدی باشید و خود را از کار کردن برای یک مدیر ضعیف نجات دهید. مادامی که زیردست فردی کار میکنید که بزرگترین ترس شما در زندگی است، هیچگاه در کار خود پیشرفت نخواهید کرد.
منبع شبکه
سالها پیش هر شرکتی با هر اندازهای یک مرکز آموزشی/تخصصی را در قالب کلاسهای کوچکی راهاندازی میکرد. کارآموزان این کلاسها افرادی (کارمندانی) بودند که به منظور پیشرفت شغلی و انجام موثرتر کارها درون این کلاسها حضور به هم میرساندند. اکنون به سختی میتوانید چنین کلاسهایی را در محل کار خود پیدا کنید. حتا در خارج از محل کار نیز به سختی میتوانید موضوعات انتزاعی همچون "چگونه میتوانم رهبر موفقی باشم" را پیدا کنید. سازمانهای بزرگ و موفق به خوبی از این موضوع اطلاع دارند که مردم در حالت عادی یک رهبر (لیدر) نیستند.
آنها به طور جدی باید مهارتهای مربوط به مدیریت و رهبری را به خوبی فراگیراند. حتا بسیاری از کارمندان سازمانها نیز چنین ویژگی را ندارند. آنها خودشان را فریب میدهند که مدیران جدیدی هستند که در آینده یاد خواهند گرفت چگونه باید کارمندان دیگر را به شیوه خودشان رهبری کنند، بدون آنکه به هیچگونه دستورالعمل یا راهنمایی در این زمینه نیاز داشته باشند.
امروزه اگر کمی به اطراف خود دقت کنید، مدیران ضعیفی را مشاهده میکنید. حتا افرادی که خود را مربی یا الهامبخش افراد جوانتر نام مینهند، خود به تنهایی هیچگونه درک درستی از واژه رهبری کسبوکار ندارند. آنها بر این باور هستند که رهبری کسبوکار به معنای آن است که به کارمندان بگویند باید چه کاری را انجام دهند. اگر به چنین رویکردی باور داشته باشیم، در نتیجه هر فرد بیسوادی میتواند یک رهبر کسبوکار باشد. در حالی که یک مدیر واقعی فردی است که میداند برای شکلدهی یک تیم و برقراری اعتماد میان اعضا یک تیم باید وقت و انرژی اختصاص دهد. اعتماد مولفهای است که به شکل معجزهآسایی یک تیم را به سمت جلو هدایت میکند.
رهبران واقعی این ده ویژگی را دارند
1. آنها به حرفهای اعضا تیم گوش میکنند.
2. آنها به جای آنکه کارمندان را به واسطه عملکرد ضعیفشان تهدید به اخراج کنند، به آنها آموزش میدهند تا عیوب خود را برطرف کنند.
3. آنها به کارمندان خود برای انجام وظایفی که به آنها محول شده بدون آنکه از نزدیک آنها را تحت نظارت قرار دهند، اعتماد دارند.
4. آنها کارمندانی که ایدههای جدیدی را مطرح میکنند را مورد قدردانی قرار میدهند.
5. آنها تیمیهای دیگری که در کنارشان قرار دارند را مورد تشویق قرار میدهند.
6. آنها مسائل مهمتر را به رهبری ارشد گزارش میکنند تا به آنها رسیدگی کند. آنها از بابت مطرح کردن موضوعات مهم یا حساس سیاسی هراس نداشته و حتا اگر هراس داشته باشند بازهم آنها را مطرح میکنند.
7. آنها همواره اعضا تیم را تحسین کرده و از آنها قدردانی میکنند.
8. آنها برای انجام کارهای بزرگتر الهامبخش هستند.
9. آنها افرادی را استخدام میکنند که در بخشهای مشخصی صاحب مهارت هستند.
10. آنها به جای ترس بر مبنای اعتماد کار خود را انجام میدهند.
متاسفانه طیف گستردهای از مدیرانی که در اطراف ما وجود دارند، از شیوه مدیریتی کاملا متضاد با آنچه به آن اشاره شد پیروی میکنند. شیوه عملکرد بسیاری از مدیران بر پایه ترس است. اما سوال مهمی که وجود دارد این است که چه کسی میتواند با اتکا بر ترس کار خود را انجام دهد؟ بسیاری از ما با چنین رویکردی از زمان کودکی آشنا هستیم. به دلیل اینکه همواره افرادی در دوران کودکی ما حضور داشتند که تمایل داشتند کارهای خود را با اتکا بر زور انجام دهند. همین موضوع باعث شده است تا به راحتی بتوانیم این گونه افراد را به راحتی تشخیص دهیم، به واسطه آنکه سالها قبل و از زمان مدرسه با چنین افرادی آشنا شدهایم و به لحاظ احساسی قادر به شناسایی آنها هستیم.
اما واقعیت این است که یک رهبر کسبوکار واقعی هیچگاه کارهای خود را بر مبنای زورگویی انجام نمیدهد. هیچگاه به دنبال چنین رویکردی نیست و آرزو ندارد اینگونه رفتار کند. رهبران غیرواقعی افرادی هستند که در تمام وقت زورگو هستند. زورگویی نشانه بارز ضعف است. آنها با صدای بلند بر سر کارمندان فریاد میزنند و به طور مداوم آنها را به واسطه اشتباهاتشان سرزنش میکنند. این افراد همواره با صدای بلند و با آهنگی تهدیدآمیز برای کارمندان خود نطق میکنند.
پنج نشانه ضعیف بودن یک مدیر
آیا رییس شما مدیر ضعیفی است؟ مدیرانی که همواره هیاهو به پا کرده و مردم را میترسانند افراد ضعیفی هستند. اگر پنج نشانه زیر را در رفتار رییس خود مشاهده کردید، به معنای آن است که با یک فرد ضعیف روبرو هستید.
1. زمانی که فرآیند یا انجام کاری دچار مشکل میشود، مدیر ضعیف بلافاصله به دنبال فردی میگردد که اشتباهات را به گردن او بیاندازد.
2. هر زمان کارمندی پیشنهادی را مطرح کند، مدیران ضعیف میگویند: «اینکار شما نیست/ اگر به نظر شما نیاز داشته باشم به شما خواهم گفت.» چرا مدیران ضعیف چنین واکنشی را از خود نشان میدهند؟ آنها میترساند. آنها از این موضوع هراس دارند که مبدا کارمندان سطح پایین ایده بهتری را نسبت به ایده آنها ارائه کنند.
3. یک مدیر ضعیف کارهای خود را از طریق سیاست و مقررات خاص خودش به پیش میبرد. آنها گوش نمیکنند. آنها برای روابطی که بر پایه اعتمادسازی و شفافسازی میان اعضا تیم در جریان است ارزشی قائل نبوده یا حتا یاد نگرفتهاند چگونه باید چنین روابطی را به وجود آورند.
4. یک مدیر ضعیف به خوبی این موضوع را روشن میکند که کارمندان زیر دست او باید برای خوشنودی او کار انجام دهند و او به راحتی قادر است افراد دیگری را جایگزین آنها کند. چرا بعضی از مدیران ممکن است تا به این اندازه کندذهن یا سنگدل باشند؟ کارمندانی که همواره احساس ترس داشته باشند هیچگاه قادر نخواهند بود کار خود را به شکل درستی انجام دهند. مدیران ضعیف از ترس به عنوان یک اهرم کنترل کننده استفاده میکنند.
5. مدیران ضعیف به راحتی قادر نیستند خود را در آینه مشاهده کنند. آنها قادر نیستند به اشتباهات خود اعتراف کرده و در نتیجه قدرت یادگیری موضوعات جدید را نخواهند داشت.
افرادی که چنین ویژگیهایی را داشته باشند یک رهبر کسبوکار واقعی نیستند. به واسطه آنکه برای این گروه از مدیران این عنوان شغلی آنها است که وظیفه آنها را انجام میدهد نه خود این افراد.
اگر مدیر شما رویکرد ضعیفی دارد، چه کاری میتوانید انجام دهید؟
شاید رییس ضعیف شما به واسطه پستی که به او محول شده است، اوقات خوشی را تجربه میکند، اما پیشنهاد من به شما این است که در چنین محیط کاری در انتظار آن نباشید تا ببینید در آینده چه اتفاقی رخ خواهد داد. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که در جستجوی شغل جدیدی باشید و خود را از کار کردن برای یک مدیر ضعیف نجات دهید. مادامی که زیردست فردی کار میکنید که بزرگترین ترس شما در زندگی است، هیچگاه در کار خود پیشرفت نخواهید کرد.
منبع شبکه