ارسالها: 2,654
موضوعها: 1,257
تاریخ عضویت: اسفند 1393
اعتبار:
3
سپاس ها 523
سپاس شده 242 بار در 214 ارسال
كتاب زيبا و دوست داشتني شامل نامه هاي عاشقانه فروغ فرخزاد به همسرش پرويز شاپور است كه به همت عمران صلاحي وتنها پسرش كاميار شاپور جمع آوري شده
نامه ها در اين كتاب درسه بخش پيش از پيوند، پيوند و پس از پيوند تنظيم شده.نام كتاب هم سطري از يك نامه ي فروغ است.
فروغ متولد15 دي 1329 بود و پرويز متولد 5 اسفند 1302.
نامه نگاري ها از سال 1329 شروع شد.در اين سال،فروغ 16ساله بود و پرويز 27 ساله.فروغ 25 بهمن 1345 در گذشت و پرويز 15 مرداد 1378.فروغ32سال عمر كردو پرويز 76 سال.
كاميار هم متولد 29 خرداد 1331.
"دلم مي خواهد آن قدر كوچك بشوم كه به قدر يك پرنده باشم،آن وقت پَر بزنم و بيايم پيش تو..."
"عزيزم نمي داني چقدر دوستت دارم، تو حتي نمي تواني تصور كني كه چقدر و تا چه اندازه احتياج به محبت تو دارم..."
ارسالها: 2,654
موضوعها: 1,257
تاریخ عضویت: اسفند 1393
اعتبار:
3
سپاس ها 523
سپاس شده 242 بار در 214 ارسال
نامه پيش از ازدواج
پرويز حتما منتظر جواب نامه ات هستي من فكر مي كردم كه بديعه خانم همه چيز را براي تو گفته و ديگر احتياجي به تكرار آن نيست ولي از طرف ديگر هم فكر اين كه شايد تو هنوز نمي داني من چه تصميمي در مقابل آن خواهش تو اتخاذ كرده ام مرا راحت نمي گذارد من نامه ي تو را خواندم درست است كه از تو چنين انتظاري نداشتم ولي باز هم به خاطر تو آن را مي پذيرم و ديگران را هم راضي كرده ام از آن جهت خيالت راحت باشد تو در تلفن به من گفتي كه بايد روز مورد نظر حتما جمعه باشد بسيار خوب اگر تصميم گرفته اي پس بايد زودتر اقدام كني چون تا روز جمعه 5 روز بيشتر باقي نمانده و ما نمي توانيم آن همه كار را در ظرف مدت كوتاهي انجام دهيم اين جواب من است
موافق موافق منتظر اقدام تو هستيم.
خداحافظ فروغ
ارسالها: 2,654
موضوعها: 1,257
تاریخ عضویت: اسفند 1393
اعتبار:
3
سپاس ها 523
سپاس شده 242 بار در 214 ارسال
"بازگشت"
ز آن نامه اي كه دادي و ز ان شكوه هاي تلخ
تا نيمه شب به ياد تو چشمم نخفته است
اي مايه ي اميد من ... اي تكيه گاه دور
هرگز مرنج از انچه به شعرم نهفته است
شايد نبوده قدرت آنم كه در سكوت
احساس قلب كوچك خود را نهان كنم
بگذار تا ترانه ي من رازگو شود
بگذار آنچه را كه نگفتم عيان كنم
تا بر گذشته مي نگرم عشق خويش را
چون افتاب گمشده مي آورم به ياد
مي نالم از دلي كه به خون غرقه گشته است
«اين شعر ... غير رنجش يارم به من چه داد؟»
اين درد را چه سان به دل خود نهان كنم؟
آن دم كه قلبم از تو به سختي رميده است
آن شعرها كه روح تورا رنج مي دهد
فرياد هاي يك دل محنت كشيده است
گفتم قفس!..... ولي چه بگويم كه پيش از اين
آگاهي از دورويي مردم مرا نبود
دردا كه اين جهان فريباي پر ز راز
با جلوه و جلاي خود آخر مرا ربودو...
ارسالها: 2,654
موضوعها: 1,257
تاریخ عضویت: اسفند 1393
اعتبار:
3
سپاس ها 523
سپاس شده 242 بار در 214 ارسال
گاهي سخت مي شود …
دوستش داري و نمي داند
دوستش داري و نمي خواهد
دوستش داري و نمي آيد
دوستش داري و سهم تو از بودنش
فقط تصويري است رويايي در سرزمين خيالت
دوستش داري و سهم تو
از اين همه ، تنهايي است ....
........................
تكيه گاهم باش!
مي خواهم سنگيني نگاه اين كردم حسود شهر را تو هم
حس كني..
اين مردم نمي توانند ببينند دست هايمان تا اين اندازه بهم
مي آيند...
..........................
بر تمام قبر هاي اين شهر بوسه بزن
شايد به ياد بياوري كجا مرا جا گذاشتي
من در تنها ترين قبر اين شهر خفته ام
صداي كلاغ ها را مي شنوي..
دارند برايم فاتحه مي خوانند...
..........................
دمش گرم
باران را مي گويم
به شانه ام زد و گفت
خسته شدي..
امروز تو استراحت كن
من به جايت مي بارم...