امروز،
گاهي سخت مي شود …
دوستش داري و نمي داند
دوستش داري و نمي خواهد
دوستش داري و نمي آيد
دوستش داري و سهم تو از بودنش
فقط تصويري است رويايي در سرزمين خيالت
دوستش داري و سهم تو
از اين همه ، تنهايي است ....
........................
تكيه گاهم باش!
مي خواهم سنگيني نگاه اين كردم حسود شهر را تو هم
حس كني..
اين مردم نمي توانند ببينند دست هايمان تا اين اندازه بهم
مي آيند...
..........................
بر تمام قبر هاي اين شهر بوسه بزن
شايد به ياد بياوري كجا مرا جا گذاشتي
من در تنها ترين قبر اين شهر خفته ام
صداي كلاغ ها را مي شنوي..
دارند برايم فاتحه مي خوانند...
..........................
دمش گرم
باران را مي گويم
به شانه ام زد و گفت
خسته شدي..
امروز تو استراحت كن
من به جايت مي بارم...
دوستش داري و نمي داند
دوستش داري و نمي خواهد
دوستش داري و نمي آيد
دوستش داري و سهم تو از بودنش
فقط تصويري است رويايي در سرزمين خيالت
دوستش داري و سهم تو
از اين همه ، تنهايي است ....
........................
تكيه گاهم باش!
مي خواهم سنگيني نگاه اين كردم حسود شهر را تو هم
حس كني..
اين مردم نمي توانند ببينند دست هايمان تا اين اندازه بهم
مي آيند...
..........................
بر تمام قبر هاي اين شهر بوسه بزن
شايد به ياد بياوري كجا مرا جا گذاشتي
من در تنها ترين قبر اين شهر خفته ام
صداي كلاغ ها را مي شنوي..
دارند برايم فاتحه مي خوانند...
..........................
دمش گرم
باران را مي گويم
به شانه ام زد و گفت
خسته شدي..
امروز تو استراحت كن
من به جايت مي بارم...