تالار گفتمان اسکریپت دات کام

نسخه‌ی کامل: کتاب "صد سال تنهایِی"
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صد سال تنهايي
نویسنده:  گابريل گارسياماركز
مترجم: بهمن فرزانه  


[تصویر:  5zdb_100sal1.jpg]

صد سال تنهايي مشهور ترين و به عقيده ي بسياري بهترين كتاب نويسنده ي مشهور كلمبيايي گابريل گارسيا ماركز است ،به اعتقاد بسياري او در اين كتاب سبك « رئاليسم جادويي » را ابداع كرده است . داستاني كه در آن همه ي فضاها و شخصيت ها واقعي و حتي گاهي حقيقي هستند ، اما ماجراي داستان مطابق روابط علّي و معلولي شناخته شده ي دنياي ما پيش نمي روند .
تنهايي تم اصلي داستان است . روايت صدسال تنهايي خاندان بوئنديا و يا به طور نمادين مردم امريكاي لاتين . انگار سرنوشت همه ي اعضاي خانواده را به سوي تنهايي و انزوا سوق مي دهد .
[تصویر:  7je9_100sal2.jpg]

صد سال تنهايي" عنوان رماني به زبان اسپانيايي نوشته نويسنده مشهور "گابريل گارسيا ماركز" است كه چاپ نخست آن در سال 1967 در آرژانتين با تيراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد.
اين كتاب در مدتي كوتاه شهرتي جهاني پيدا كرد و به 27 زبان دنيا ترجمه شد .
"صد سال تنهايي" حاصل 15 ماه تلاش و كار "گابريل گارسيا ماركز" است كه به گفته ي خود در تمام اين 15 ماه خود را در خانه حبس كرده است .

[تصویر:  icjl_100sal3.jpg]
فكر نمي كنم ديگه نياز به توضيح و تفسير داشته باشه. فقط مي گم كه بي نظيره و هر كس كه نخونده و اهل خوندن رمانه از دستش نده
صد سال تنهايي رئاليسمي جادويي كه در جاي جاي داستان امكان تميز خيال از واقعيت نيست و چنان زيبا مردگان به ديدار زندگان مي آيند كه گويي خط كشي بين حيات و ممات از بين رفته...
ماكز هنرمندانه ظهور و سقوط تمدن را به نمايش گذاشته.
,"رمان «صد سال تنهايي» گزارشي است از سرگذشت چند نسل از افراد خانوادة «بوئنديا»، تنهايي آدم‌هاي ناتوان از مهر ورزيدن‌، مضمون اساسي رمان را تشكيل مي‌دهد
رمان «صد سال تنهايي» گزارشي است از سرگذشت چند نسل از افراد خانوادة «بوئنديا»، تنهايي آدم‌هاي ناتوان از مهر ورزيدن‌، مضمون اساسي رمان را تشكيل مي‌دهد. نويسنده با بينشي تراژيك، تنهايي و رنج آدمي را در جامعه‌اي منزوي و گرفتار انحطاط اجتماعي و خشونتهاي سياسي بيان ميكند
كتاب جالب و خوبي بود. از آن كتابهايي كه تا تمامش نكني راحت نمي شوي.دور تسلسلي حيات آدمي!
كتابي كه وقتي يكي از دوستانم گفت كه من از خوندش چيزي نفهميدم من هم تصميم گرفتم نخونم اما يه شب وقتي از سر بيكاري شروع به خوندنش كردم و شايد باورتون نشه اما مي تونم بگم تنها كتابي بود كه دوست نداشتم تموم بشه اين كتاب معركه بود به شرطي كه براتون حاشيه هاي كتاب داغ تر از متن نشه ودرونمايه اصلي اين كتاب كه در فصول آخر بهش ميرسين فقط عشقه عشق.
قسمت آخر كتاب:
شهر سرابها درست در همان لحظه اي كه آئورلينانو بابيلونيا رمزگشايي نوشته ها را به پايان مي رساند، با آن توفان نوح از روي كره ي زمين و از ياد نسل آدم محو ميشود و هرچه در آن نوشته ها آمده، ديگر از ابتدا تا هميشه تكرار نخواهد شد؛ چون نسلهاي مكوم به صد سال تنهايي به روي زمين فرصت زندگي دوباره اي نخواهند داشت.
هميشه تعريف اين كتاب رو شنيده بودم و يكي از آرزو هايم شده بود كه آنرا بخوانم. اما متاسفانه وقتي كتاب رو تمام كردم اصلا ندانستم كه چرا به آن ميگويند يكي از شاهكارهاي بزرگ ادبيات و چرا جايزه نوبل را برده است.
البته قبول دارم كه يك خواننده معمولي ام و شايد اين من باشم كه كل رمان رو درك نكرده ام.
از دوستاني كه رمان را خوانده اند و از آن لذت برده اند، خواهش ميكنم كه براي درك بهتر كتاب، در اين جا نظرات شون را بنويسند و به نظرشون هدف اصلي كتاب چي هستش؟
اگر عاشق تعجب ، حيرت و غافلگيري هستيد حتما اين نوشته گارسيا را بخوانيد...
60 صفحه ي اول كتاب را خوانم اما نتوانستم با كتاب ارتباطي برقرار كنم. واسه همينم ديگه نخوندمش!