[natasha]

به مامانم میگم جورابای من رو تخت بودن ندیدی؟
میگه من چه بدونم حتما گذاشتی تو فیس بوکت!!!!‏

---

با مامانم و داداشم داشتیم میحرفیدیم .یهو مامانم گفت من حوصلم سر رفته شما دو تا بیشعورم که همش تو نت هستین
داداشم گفت عیب نداره مامانم بیا همین الان واست فیس بوک درست میکنم مامان یه نگاه از اون ناجورا به ما دوتا انداخت و ‏گفت: که بشم مثل شما دو تا انگل؟
الان من و داداشم هنوز تو شوک هستیم و سکوت اختیار کردیم :|‏

---

اون موقع ها که مثل الان فیس بوک نبود
دیوونه ها رو می بردن تیمارستان ...‏

---

اين بچه هاى دانشگاه ما عادت کردن ميان رو ديواراى دسشوييا کامنت ميذارن!!!‏
تازه اينقدر که اينجا به اين کامنتا لايک ميدن تو فيسبوک لايک نميدن

---

آقا طرف استاتوس زده بود:‏
مــیــز،صـنـدلـی,ظـرفـی مـیـوه و یـک ویـولـن....‏
انــســان بــرای شـاد بــودن بــه چــیــز دیــگــری نــیـــاز دارد؟؟؟؟؟؟؟؟
منم کامنت گذاشتم:‏
میگم یعنی من که ویالن بلد نیستم بدبختم
آقا حالا نمیشه عوضش کنی ساز دهنی
سانترفیج تو حلقتون که منو هوایی کردین
حالا با این جیب خالی باید برم پول قرض کنم واس کلاس ویالون
والا با این نوناشون

---

قبلنا فک میکردم فقط باطن آدما با ظاهرشون فرق میکنه ولی فیس بوک به من آموخت ظاهر آدمام با ظاهرشون فرق داره