امروز،
کتاب "او را که دیدک زیبا شدم "
نویسنده: شیوا ارسطویی
نویسنده: شیوا ارسطویی
شروع داستان زنی حامله را به تصویر می کشد که به سختی حرکت می کندو کارهای روزمره اش را انجام میدهد که ناگهان پیرزنی از راه می رسد و فریاد میزند :باز تو شروع کردی ادای زنهای حامله رو در آوردن...
داستان درباره دختری به نام شهرزاد است که فرزندی خیالی از پدری خیالی دارد.در بیمارستان به عنوان مددکار مشغول به کار است و به مجروحان جنگی کمک می کند.تا اینکه روزی در بین مجروحان جنگی پسری به نام ابوطالب را میبیند که در دوران مدرسه خاطرخواهش بوده و اکنون موجی شده و ...
از متن کتاب:
ماهنی ،شاید می شد نوازشش کنم آرام می شد.مثل مادر که پدر را می خواباند ،ابوطالب را می خواباندم تا وقتی بیدار شود چیزی را به خاطر نیاورد.من را ببیند.هیچ می دانی ماهنی؟
ممکن بود عاشقم بشود.مثل پدرت که من را از همه زیباتر دید و عاشقم شد.
آخر او پدر تو بود .باید مرا از همه زیباتر می دید.والا پدرت نبود.