امروز،
نصرت سفره ناهار را جمع مي كرد،نعيم ظرف مي شست و ماه منير پشت ميز آشپزخانه خميرنان گلوله مي كرد مي ريخت گوشه ي بشقاب. شيرين مجله ورق مي رد و آرزو شقيقه ها را مي ماليد. آيه آخرين تكه ته ديگ را از ديس باقالي پلو برداشت.«طفلكي تهمينه.خيلي گريه كرد؟»آرزو براق شد.« خيلي دلت براي دوستت سوخته بود مي آمدي پيشش مي ماندي». قرچ قروچ خوردن ته ديگ شروع شد و طول كشيد و تمام كه شد آيه گفت«شونصد دفعه گفتم تهمينه دوست من نيست...»
عادت مي كنيم دومين رمان زويا پيرزاد است كه به داستان زندگي سه نسل زن در تهران اين روزها مي پردازد.
از ديگر آثار او:مجموعه داستان هاي كوتاه« مثل همه عصرها»،«طعم گس خرمالو»،«يك روز مانده به عيد پاك»،و رمان «چراغ ها را من خاموش مي كنم» است
عادت مي كنيم دومين رمان زويا پيرزاد است كه به داستان زندگي سه نسل زن در تهران اين روزها مي پردازد.
از ديگر آثار او:مجموعه داستان هاي كوتاه« مثل همه عصرها»،«طعم گس خرمالو»،«يك روز مانده به عيد پاك»،و رمان «چراغ ها را من خاموش مي كنم» است