امروز،
خداحافظ گاري كوپر
نویسنده: رومن گاري
نویسنده: رومن گاري
اين رمانِ فلسفي، پنجرهاي رو به سويِ نسلي جديد است. نسلي كه از دلِ جنگ و خودخواهي بيرون آمدهاند و از انتهايِ خونريزي، آغاز شدهاند.
فرار از هنجارهايِ نادرستي ست كه زنجيروار هستيِ آزادِ انسان را در بندِ خود ميكشند. انسانِ دربندِ مدرنيته، حالا قصدِ "آزادي از قيدِ تعلق" را دارد. به بيانِ ديگر، اين رمان نسلي را مقابلِ ديدگانِ مخاطب ترسيم ميكند كه در برابرِ سفت و سختيِ مدرنيته رويِ كار ميآيند و در برابرِ اصولِ مصنوعي به پا ميخيزند. همهيِ اصولِ نادرستِ فرض شده را را زيرِ سوال ميبرند و بي پرسش چيزي را نميپذيرند.
عكسِ رويِ جلدِ اين كتاب به خوبي انساني را تصوير ميكند كه در ميانِ چرخ دندههاي ايستاده و سودايِ رهايي را با حركتِ دستانش به خوبي در ذهن مخاطب تداعي ميكند. جامعه گويي به گفتهيِ دوركيم** همچون خدا ميشود و انسان و فرديتِ او را ميبلعد. انسانِ جامعهيِ حاضر بدونِ اينكه خود بداند، حضورش و زندگي كردنش تنها هنجارهايِ جامعه را بازتوليد ميكند.
كتاب افكار و كارهاي چند نفره كه عاشق برف و اسكي و زندگي در ارتفاعات هستند و حتي ارتفاع پايين رو كثيف ميدونن و سعي ميكنن كه كمتر پايين بيان .
شخصيت اصلي كتاب -لني- يك جوان آمريكايي است كه تمام تلاش رو مي كنه كه پايبند كسي و چيزي نشه اما در ادامه داستان عاشق ميشه و خلاصه بعد از يك ماجراي پليسي به عشقش ميرسه خوب راستش آخر كتاب خيلي جالب نيست و انتظار داشتم كتاب زيباتر تموم بشه اما بهر حال خوندنش رو به شما هم توصيه ميكنم از خوندن كتابهاي بي محتواي جديد بهتره